عشقم سیدعلـــــی
عشقم سیدعلـــــی

عشقم سیدعلـــــی

انشا درباره از تو حرکت از خدا برکت

حتما بارها این مثل را شنیده‌اید که می‌گویند «از تو حرکت، از خدا هم برکت». اما در مورد ریشه و حکایت این ضرب‌المثل هم چیزی می‌دانید؟

این ضرب‌المثل را معمولا در مورد افرادی به کار می‌برند که دست روی دست گذاشتند و منتظرند تا خداوند همه‌چیز را برای آن‌ها جور کند. به عبارتی همه امور خود را به عهده خدا گذاشته‌اند و برای رسیدن به مطلوب و خواسته‌شان کاری نمی‌کنند. ضرب‌المثل‌های زیادی هستند که این پیام را دارند. مثلا «تا نگرید طفل، کی نوشد لبن؟» یا اینکه «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود» و ... .

اما یکی از آن مثل‌ها که امروز می‌خواهم با توجه به آن حکایت مثل «از تو حرکت از خدا هم برکت» را تعریف کنم این است: « خدا روزی می‌دهد اما تو هم یک سرفه‌ای کن».

بارها و بارها در قرآن کریم آمده که خداوند رزاق است و روزی دهنده. اما به این هم اشاره شده در قرآن و روایات که هرکس به اندازه تلاش و زحمتی که می‌کشد، روزی نصیبش می‌شود. حالا این روزی می‌تواند مال و مکنت باشد، می‌تواند اعتبار باشد یا مقام دنیایی و اخروی. اما هرچه که هست بسته به تلاش آدمی برای رسیدن به آن و اراده خداوند نصیبش می‌شود و غیر از این نیست و نمی‌تواند باشد. 

بارها هم خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که «ادعونی استجب لکم»، بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. شاید همین خواندن و دعا‌کردن هم اولین حرکت باشد اما همه آن نیست قطعا. 

از تو حرکت یعنی بلند شو و با اتکال به خداوند و ایمان قلبی به برکت او، «دست به کاری بزن که غصه سرآید». اما حکایت این مثل...

**************
آورده‌اند که ....

یه نفری بود که از روی ساده‌لوحی و اینکه شنیده بود خدا روزی‌سونه، این فکر به مغزش خطور کرد که بره و گوشه مسجدی بشینه و عبادت کنه و از خدا روزی‌اش رو بگیره. از همین رو، یه روز از صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد و وقت نهاری از خدا طلب غذا کرد، اما خب خبری از روزی و قوت نشد. باز به دعای خود ادامه داد تا وقت شام رسید و دوباره از خدا طلب خوراکی خوشمزه کرد. اما باز هم بی‌نتیجه بود. در گوشه‌ای از مسجد با حالی نزار و گرفته کز کرد و نشست منتظر.

چند ساعتی گذشت و پیرمردی به مسجد اومد و پس از راز و نیاز با خدا، سفره‌ای پهن کرد و مشغول خوردن غذا شد. مرد ساده‌لوح که دید غذای پیرمرد به نیمه رسیده و عنقریبه که بقیه آن را هم تمام کنه و او باز هم گرسنه بمونه و سر بر بالین بگذاره، ناگهان از این فکر سرفه‌ای کرد و پیرمرد دانا فهمید و صدا را شنید و گفت: هرکه هستی بفرما.

مرد بیچاره که از گرسنگی لرزه با اندامش افتاده بود، پیش اومد و دلی از عزا درآورد و ماجرا را تعریف کرد. پیرمرد گفت: فکر کن اگه سرفه نمی‌کردی، من از کجا می‌فهمیدم که تو در مسجدی. شکی نیست که خدا روزی‌رسونه اما برای رسیدن به اون باید سرفه‌ای هم کرد. سرفه نمی‌کردی روزی‌ات را هم از کف می‌دادی. 

***************
امروز هم در بسیاری از خانواده‌ها و مخصوصا زندگی جوانان این تنگناهای اقتصادی گریبانگیر شده، اما چه باید کرد؟ شاید چنانچه از ضرب‌المثل «از تو حرکت، از خدا برکت» بر می‌آید، همت‌ورزی و امید کلید گشایش قفل‌های بسته باشد. همان‌گونه که صائب تبریزی گفته است:








نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.